جمیله بوپاشا
نویسنده:
سیمون دوبووار
مترجم:
گیسو پارسای
امتیاز دهید
دختری بیست و سه ساله الجزایری مامور ارتباط جبهه نجات ملی الجزایر از طرف نظامیان فرانسوی به صورت غیرقانونی توقیف شد، مورد شکنجه های وحشیانه قرار گرفت، و با بطری به او تجاوز کردند، همه این اعمال، شاید به نظر عادی و پیش پاافتاده بیاید. از سال ۱۹۵۴ به بعد، همه ما شرکای جرم کشتار دسته جمعی مردم ملتی بودیم که تحت عنوان سرکوبی اغتشاش و شورش خرابکارانه و سپس برقراری مردمسالاری و آرامش، بیشتر از یک میلیون انسان را قربانی کرد. سینه های بسیاری از مردان، زنان، پیران و کودکان بسیاری در ماجرای نبرد «موش کشی» (موش لقبی بود که حاکمان مرتجع فرانسوی به مسلمانان انقلابی الجزایر داده بودند)، مورد اصابت ترکشهای بمب و خمپاره قرار گرفت و سوراخ شد. عده زیادی از آنان، زنده زنده در دهکده هایی که آتش زده می شدند، سوختند و...
پس از قرارداد اوویان (Evian) در سال ۱۹۶۲ که به استعمار فرانسه پس از ۱۳۰ سال پایان داد و فرانسه مجبور شد جنگ کثیف استعماری در الجزایر را متوقف سازد، الجزایر استقلال خود را بازیافت و جمیله بوپاشا که ابتدا به اعدام محکوم شده بود، از زندان آزاد شد. جمله معروف او در زندان فرانسوی ها این بود: « هنگامی که خلق اراده زندگی میکند سرنوشت باید به او بگوید چشم. شبهای تاریک باید رخت بربندد و زنجیرها باید از هم بگسلد».
پیکاسو تصویری از این زن جوان مبارز کشید، آرشیتکت و هنرمند شیلیایی روبرتو مات ا(Roberto Matta) تصویری را به نام «دردهای جمیله «(Djamilas Qualen) به وی تقدیم کرد، آهنگساز ایتالیایی لویجی نونو (Luigi Nono) آهنگی به نام » آهنگ زندگی و عشق» برای جمیله سرائید.
پس از قرارداد اوویان (Evian) در سال ۱۹۶۲ که به استعمار فرانسه پس از ۱۳۰ سال پایان داد و فرانسه مجبور شد جنگ کثیف استعماری در الجزایر را متوقف سازد، الجزایر استقلال خود را بازیافت و جمیله بوپاشا که ابتدا به اعدام محکوم شده بود، از زندان آزاد شد. جمله معروف او در زندان فرانسوی ها این بود: « هنگامی که خلق اراده زندگی میکند سرنوشت باید به او بگوید چشم. شبهای تاریک باید رخت بربندد و زنجیرها باید از هم بگسلد».
پیکاسو تصویری از این زن جوان مبارز کشید، آرشیتکت و هنرمند شیلیایی روبرتو مات ا(Roberto Matta) تصویری را به نام «دردهای جمیله «(Djamilas Qualen) به وی تقدیم کرد، آهنگساز ایتالیایی لویجی نونو (Luigi Nono) آهنگی به نام » آهنگ زندگی و عشق» برای جمیله سرائید.
تگ:
رمان خارجی
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جمیله بوپاشا
درود بی کران بر شما
و اما ... چرا فرانسه باید بر الجزایر سلطه داشته باشد و بر عکسش صادق نباشد؟
برای قرن ها و بویژه با شروع قرن شانزدهم دزدان دریایی ساحل بربری که بخش شمالی و ساحلی الجزایر کتنونی را تشکیل می دادند تا سال 1830 و تسخیر الجزایر توسط شارل دهم علاوه بر مصادره و غارت کشتی های کشورهای اروپایی( و اصو.لا هر کشتی چون در دزدی دین چندان ملاک نیست) به سواحل فرانسه همچون مارسی و جزیره کرس یورش می بردند.
دزدان دریایی الجزایری جز فارت مسافران و ساکنان جزایر و سواحل و ملوانان را اسیر و به عنوان برده می فروختند. یکی از مهم ترین این برده ها یکی از بستگان ژورفین بوهارنه، ملکه آینده غرانسه و نخستین همسر ناپلئونف بود که توسط دزدان دریایی بربری ربوده و به حرمسرای سلطان عبدالحمید خان در قسطنطنیه فرستاده شد که به نوعی مادر خوانده سلطان محمود دوم و معشوق سلطان سلیم به حساب می آمد.
از سوی دیگر کشتزارهای خاصلحیز دامنه های شمالی کوه های اطلی الجزایر گندم و جوی فراوانی تولید می نمود که همواره به فرانسه ارسال می گشت و در کوران جنگ های جانشینی اسپانیا در اوایل قرن هژدهم فرانسه را از قحطی رهانید و در دوران یوناپارت هم منبع غذایی مهمی بود.
با توجه به سابقه دزدی دریایی و برده گیری الجزایریان دریانورد از فرانسویان(هرچند فرانسویان هم دزدان دریایی ماهری داشتند بویژه در کاراییب) شاید بتوان فرانسه را مخق به یورش و اشغال الجزایر دانست.
البته بهانه دیپلماتیک تسخیر الجزایر پایان دادن به دزدی دریایی بود ولی از دوران ناپلئون تا 1830 بای الجزایر گندم زیادی به فرانسه فروخته و پول ان همراه با سودش مبلغ هنگفتی می شد که گویا برای شانه خالی نمودن فرانسویان متمدن و انساند دوست از پرداخت دین پاک کردن صورت مساله بهترین راهکار بود.
ولی در کل
همواره قوی ضعیف را می خورد
رو قوی شو که راحت جهان طلبی
که ضعیف در نظام طبیعت همیشه پامال است
فرانسه به همان حق الجزایر را اشغال کرد که سلطان محمود غزنوی به بهانه مجاهدت در راه خدا هندیان را می کشت و به غارت می برد و شاه طهماسب اول صفوی خاک کاخت و کارلی ،گرجستان شرقی، را به توبره کشیده و کلیساها را غارت نموده و پسران و دختران را به اسارت می گرفت.
برای ما تیمور و چنگیز افراد ستم پیشه و خونخواری می باشند ولی در تاشکند و سمرفند ازبکستان و اولان باتور مفولستان مجسمه تیمور و چنگیز یادآور قهرمان یک ملت می باشد
همه این حرف ها درست
ولی!
آیا اگر اکنون هم الجزایر بهشی از خاک فرانسه بود و الجزایریان تبعه و شهروند فرانسه محسوب می شدند آیا بازهم دست به آن انقلاب خونین برای بدست گرفتن استقلال سیاسی خویش می زدند؟
کودتاها، ناآرامی های سیاسی و کشتارها در الجزایر پس از استفلال، بویژه در دهه پیشین، نشان دهنده حقیقت تلخی است که بسیاری از الجزاری ها را تشویق در واقغ مجبور به مهاجرت قانونی و در بیشتر موارد غیر قانونی به فرانسه نموده و در مقایسه با الجزایر انقلابی دارای منابع انرژی(بویژه گاز) کشور تونس از ثبات بیشتری برخوردار بوده(البته تا پیش از آن کودتاهی حزنده که در واقع خزان عربی جکومت های عرفی بوده تا بهار عربی) و مهاجران غیر قانونی کمتری(البته با در نظر گرفتن جمغیت با الجزایر) به دیگر کشورها فرستاده است.
اگر استقلال تا این اندازه آش دهان سوزی است پس چرا مردم کشور گویان در خاک اصلی آمریکای جنوبی و جزایر فرانسه در اقیانوس آرام جنوبی و دریای کاراییب فریاد جدایی از فرانسه را سر نمی دهند؟
زندگی همه اش شکم و زیر شکم نیست ولی در دنیای امرور بهای گوشت دم توپ و گوسپندان سربطیز در بسیاری از کشورها نسبت به دهه های 1960 و 1970 بالاتر رفته است (البته حساب سومالی و این قبیل ممالک چندپاره جداست که هنوز گوسپند مغزان پرواری برای سلاخی وجود دارند)[/quote]
سلام دوست عزیز.
به قول شما : همه ی این ها درست.اما این ها وقتی لحاظ می شود که مردم یک کشور دنبال آزادی و استقلال و حاکمیت خود بر خود نباشند، یا به عبارت بهتر صرفا و صرفا دنبال اصل اول هرم مزلو باشند.اما مردم چیز دیگری خواستند و بوپاشا قهرمان خواسته ی مردم است.
جدا از این ، سطحی نگری و دید تک بعدی درست نیست ، اگر الجزایری بودم از خودم می پرسیدم که چرا فرانسه باید بر الجزایر سلطه داشته باشد و بر عکسش صادق نباشد؟، و خیلی سوالات و جواب های دیگر.مگر این که همه چیز را فدای همان اصل اول مزلو کنیم.
موفق باشید.
همه این حرف ها درست
ولی!
آیا اگر اکنون هم الجزایر بهشی از خاک فرانسه بود و الجزایریان تبعه و شهروند فرانسه محسوب می شدند آیا بازهم دست به آن انقلاب خونین برای بدست گرفتن استقلال سیاسی خویش می زدند؟
کودتاها، ناآرامی های سیاسی و کشتارها در الجزایر پس از استفلال، بویژه در دهه پیشین، نشان دهنده حقیقت تلخی است که بسیاری از الجزاری ها را تشویق در واقغ مجبور به مهاجرت قانونی و در بیشتر موارد غیر قانونی به فرانسه نموده و در مقایسه با الجزایر انقلابی دارای منابع انرژی(بویژه گاز) کشور تونس از ثبات بیشتری برخوردار بوده(البته تا پیش از آن کودتاهی حزنده که در واقع خزان عربی جکومت های عرفی بوده تا بهار عربی) و مهاجران غیر قانونی کمتری(البته با در نظر گرفتن جمغیت با الجزایر) به دیگر کشورها فرستاده است.
اگر استقلال تا این اندازه آش دهان سوزی است پس چرا مردم کشور گویان در خاک اصلی آمریکای جنوبی و جزایر فرانسه در اقیانوس آرام جنوبی و دریای کاراییب فریاد جدایی از فرانسه را سر نمی دهند؟
زندگی همه اش شکم و زیر شکم نیست ولی در دنیای امرور بهای گوشت دم توپ و گوسپندان سربطیز در بسیاری از کشورها نسبت به دهه های 1960 و 1970 بالاتر رفته است (البته حساب سومالی و این قبیل ممالک چندپاره جداست که هنوز گوسپند مغزان پرواری برای سلاخی وجود دارند)